سرخ می شود از شرم
ستاره ی زهره٬
در برابر نگاه هیز دوربین هابل
که سوت میزند
و وقیحانه آدامس می جود!
پیرمرد کنار دیوار متروک لم داده استقل قل کتری به آسمان میروداشک آسمان در زلال پیرمرد جاری ستو خطوط برش خورده خاک کویر خط صافی ست به خواب پیرمرد
دلم میخواست این شعر رو توی وبلاگ دیگت توی پست جدیدی که نوشتی بنویسم اما افسوس که جایی برای کامنت نداشتافتاده بر پشتم چو پرچینی خداحافظیعنی تو را دیگر نمیبینم یعنی خداحافظیعنی که سر از دوش دیوارت بگیرمیعنی غروب روزهای همجواری خداحافظاینجا اگر چه آسمان گرم و آبی بودسهمم شد اما فصل غمگینی خداحافظیعنی نمی خواهم دوباره بشنوم که تو عرضه عاشق شدن را هم نداری خداحافظ
عزیزم کار علمی و هیز بازی؟!
پیرمرد کنار دیوار متروک لم داده است
قل قل کتری به آسمان میرود
اشک آسمان در زلال پیرمرد جاری ست
و خطوط برش خورده خاک کویر
خط صافی ست به خواب پیرمرد
دلم میخواست این شعر رو توی وبلاگ دیگت توی پست جدیدی که نوشتی بنویسم اما افسوس که جایی برای کامنت نداشت
افتاده بر پشتم چو پرچینی خداحافظ
یعنی تو را دیگر نمیبینم یعنی خداحافظ
یعنی که سر از دوش دیوارت بگیرم
یعنی غروب روزهای همجواری خداحافظ
اینجا اگر چه آسمان گرم و آبی بود
سهمم شد اما فصل غمگینی خداحافظ
یعنی نمی خواهم دوباره بشنوم که
تو عرضه عاشق شدن را هم نداری خداحافظ
عزیزم کار علمی و هیز بازی؟!